دختر رز

دختر رز

خوشبختی از آن اوست که به دیگران خوشبختی بخشد...
دختر رز

دختر رز

خوشبختی از آن اوست که به دیگران خوشبختی بخشد...


جهنم این نیست که آدم دیگران رو به خاطر آزاری که بهش دادن یا خودش

به کسی رسونده سرزنش کنه، تنها جهنم اینه که آدم خودشو به خاطر رنجی

که در حق خودش روا داشته، سرزنش کنه...

باید زندگی رو RESET  کنی ، وقتی می بینی راه دیگه ای نداری.

رد شدن و فراموش کردن رسم انسانهای بزرگه... اینو تجربه کردم.

 

جاودان

نگاه کن،

 

           که غم درون دیده ام

 

                                      چگونه قطره قطره آب می شود

 

چگونه سایه ی سیاه سرکشم

 

                                  اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن،

 

                         تمام هستی ام خراب می شود...

 

 

شراره ای مرا به کام می کشد

 

                                   مرا به اوج می برد

 

                                                         مرا به دام می کشد

نگاه کن،

                   تمام آسمان من

 

                                          پر از شهاب می شود

 

تو آمدی ز دورها و دورها

 

                                      ز سرزمین عطرها و نور ها

 

نشانده ای مرا کنون به زورقی

 

                                              ز عاج ها، ز ابرها، بلورها

 

مرا ببر امید دلنواز من

                                       ببر به شعر ها و شور ها...

 

به راه پر ستاره می کشانی ام

 

                                             فراتر از ستاره می نشانی ام

 

نگاه کن،

                من از ستاره سوختم

 

                                              لبالب از ستارگان تب شدم

 

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

 

                                        ستاره چین برکه های شب شدم

 

نگاه کن،

               که من کجا رسیده ام

 

                                          به کهکشان ، به بیکران، به جاودان...

ON ART

هنر ملت ها:

 

هنر مصریان علوم غریبه است.

هنر کلدانیان حساب است.

هنر یونانیان تناسب است.

هنر رومیان تقلید است.

هنر چینی ها آداب معاشرت است.

هنر هندو ها سنجیدن خیر و شر است.

هنر یهودیان ویرانی است.

هنر اعراب در یادآوری گذشته ها و اغراق است.

هنر پارسیان در عیب جویی است.

هنر فرانسوی ها در کلک و تردستی است.

هنر انگلیسی ها در تحلیل و قیافه حق به جانب گرفتن است.

هنر اسپانیایی ها در تحجر است.

هنر ایتالیایی ها در قشنگی است.

هنر آلمانی ها در جاه طلبی است.

هنر روس ها در غم و غصه است.

 

                         **********************

 

هنر زمانی آغاز شد که انسان خورشید را با سرود حق شناسی ستود.

 

هنر گامی ست از شناخته ها به سوی ناشناخته ها.

 

هنر همه ی انسانهای روی زمین عاشق شدن است...

فقط برای تو

 

 

..دلم می خواهد قلبم را منفجر کنم، تا هرآنچه در آن گرفتار است،

ترکش کند. دستانم احمق ، ترسو و بیگانه هستند.قلب های ما بس

بهتر از خود ما هستند، ... . . .  .  . و اگر کسی بتواند راه خود را

از درون به بیرون پیدا کند، حقیقتاً بر دنیا پیروز شده است...

و همان طور که تو بسیار نیک گفته ای، دیروز هزار سال پیش از

این نیز اتفاق افتاده است...

 

به نوشتن می اندیشم، به قالب ها، به نمایاندن افکار یگانه ای که

زندگی درونی ام رادگرگون کرده اند_خداوند،جهان، و روح انسان.

احساس می کنم آهنگی درونم می نوازند،و حالا در انتظار شنیدنش

هستم...

 

خداوند فقط خالق انسان و زمین نیست، او داور هر آن چیزی است

که در زیر خورشید اتفاق می افتد ... روح در جست وجوی خداوند

است ،... همان  گونه که  هوای  گرم رو به بالا  می رود، و رودها

به سوی دریا.

 

فرزانگی

فرزانگی

 

مردی در جستجوی فرزانگی، تصمیم گرفت به فراز کوه ها برود:

به او گفته بودند هر دو سال یک بار،خداوند در آن جا ظاهر می شود.

در سال اول،هرخوردنی ای راکه درآن سرزمین یافت می شد خورد.

سرانجام ذخیره غذایی آن مکان تمام شد، و مجبور شد به شهر برگردد.

گله کرد :«خدا عادل نیست، نمی دانست من برای شنیدن آوایش

یک سال تمام صبر کردم؟... من گرسنه بودم و مجبور شدم به شهر برگردم...»

در آن لحظه، فرشته ای ظاهر شد:

- «خداوند بسیار مایل بود با تو صحبت کند ؛ یک سال تمام تو را تغذیه کرد ،

امیدوار بود بعد از آن خودت غذای خودت را تأمین کنی ؛اما تو چه کاشتی؟

اگر یک مرد نتواند در مکان زندگی اش ثمره ای برویاند،

آماده ی سخن گفتن با خداوند نیست...

Level 2

 

 

استاد با مرید محبوبش ملاقاتی کرد و از او پرسید پیشرفت روحانی اش

چگونه بوده است؟... مرید پاسخ دادکه اکنون قادر است هر لحظه ی

روحش را وقف خداوند کند ...

استاد گفت: خوب ، پس تنها چیزی که مانده ، بخشیدن دشمنانت است .

مرید با تعجب به استادش نگاه کرد :

- اما لازم نیست ، من هیچ سوء نیّتی به دشمنانم ندارم.. . . .  .   .   .

استاد پرسید : فکر می کنی خداوند به تو سوء نیّت دارد؟

مرید پاسخ داد : البته که نه !

- اما هرروز از او تقاضای بخشش می کنی، مگر نه؟ با دشمنانت همین

کار را بکن، هرچند سوء نیّتی به آنها نداشته باشی.کسی که می بخشد،

درحقیقت قلب خودش را می شوید و معطر می کند... . . .  .  .  .

SHEL SILVERSTEIN

 

 

سلام

 

این شل سیلور استاین چرت و پرت زیاد گفته ، ولی بین نوشته هاش

می شه حرفای خوبم پیدا کرد . بعضی وقتا از خوندنشون خندم می گیره.

اما یه وقتایی از دهنش می پره و چیزایی می گه که ارزش بازگو کردن داره.

 

                        **********************

 

ایستادن ، بیرون از پناهگاه تو

 

بیرون پناهگاهت می مانم و درون را نگاه می کنم،

در حالی که اطرافم، از هر سو، بمب می ریزند،

تو داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال به نظر می آیی.

آیا گفته بودم که من به این چیزها توجه می کنم؟

... .  .  .

آیا گفته بودم که چقدر شگفت آور هستی؟

و چقدر ناراحتم که از هم جدا شده ایم ....

..... . .. . . .  . .  . .

عزیزم، من بیرون پناهگاه تو ایستاده ام،

اما امیدوارم در قلب تو باشم .

 

                 ***************************

 

Making it Natural

 

 

 می خواهم علفم را از پنجره بیرون بیندازم،

زرورق هایم را مچاله کنم،

و از خیر کِیف و سرخوشی بگذرم، چون آنچه می خواهم،

سر سوزنی از عشق توست...

 

همه چیز را به شکل اول درمی آوریم

و طولی نمی کشد

که دیگر نیازی ندارم به چیزی متکی باشم

چیزی که به آن علاقه داشتم

برای اینکه عشق تو برای سرمستی من کافی است.

 

حالا هر یک از شما که کمی گرد پانامارد می خواهد

تنها کافی است دستش را دراز کند .

هرچه مواد مخدر دارم می فروشم

تا بتوانم یک النگوی طلا برای تو بخرم ...

 

همه چیز را به شکل اول درمی آوریم،

به شرطی که از من نپرسی چطور.

دلیل همه ی بدبختی هایم همین بوده ،

ولی فکر می کنم از فردا شروع خوهم کرد

چون حالا می توانم یک بست بزنم.

 

اما روزی آن را از پنجره بیرون می اندازم،

کوکائین را ترک می کنم ،

و هرچه به آن مربوط می شود، از بین می برم

و هزار گرم مخدر اسید را در چاه می اندازم و رویش آب می ریزم.

ما همه چیز را به شکل اول درمی آوریم، به شکل اول...

 

                     ************************

    تقدیم به همه ی معتادهای گل !

عیسا

 

 

یه قسمتی از دفتر خاطرات خلیل جبران.

یه چنین نامه ای هم برای ماری هکسل فرستاده

 

                                          ****************************

 

7 فوریه 1912

 

 

امروز قلبم آرام است ، و آرامش و شادی جایگزین دل نگرانی های همیشگی ام شده .....

دیشب ،...عیسا را خواب دیدم .

همان چهره ی مهربان ، آن چشم های درشت سیاه که شعله ور می نمایند و به جلو خیره هستند ،

آن پاهای خاک آلود ، آن آرامش همیشگی ، آن شیطنت و نشاط چهره اش ،..........

 

                                                                   ... و حضور نیرومند روحش ،

 

... با آرامش آنان که می دانندچگونه باید به زندگی راست بنگرند ، بر همه چیز چیره می شود...

 

آه ، ... برای چه  نمی توانم هر شب خواب عیسا را ببینم ؟ برای چه نمی توانم با همان آرامشی

به زندگی خود بنگرم که او می تواند در یک رویا به من منتقل کند ؟ چرا نمی توانم روی این زمین ،

با هیچ کس دیدار کنم که بتواند همچون او ، چنین ساده ، و چنین مهربان باشد ؟

                                                       

                                  ******************

 

خلیل جبران،تصور دیگه ای از مسیح داشته که با همه ی نوشته ها تفاوت داره .

اون می خواد تو نوشته هاش از مسیح یه مرد قوی  و دوست داشتنی بسازه

در حالی که بقیه نویسنده ها ،که مهمترینشون نیچه هست ،از مسیح جور دیگه ای

حرف می زنن ... جبران می گه مسییح پاک و مقدس بوده و هرگز

خودشو به گناه آلوده نکرده ،درحالی که نویسنده ی دیگه ای که اسمشو نمی برم ،

همه جور کاری به عیسا نسبت داده .اون عیسا مسیح رو یه آدم ضعیف و بی اراده

معرفی می کنه ................

بازم جبران!

 

سلام

فکر کنم این دفه جبران تنش تو گور بلرزه از دست من..!..!

یه متن خوشگل ازش پیدا کردم ولی به انگلیسی ._مجبور شدم ترجمه ش کنم.

ولی متن اصلی هم می ذارم که اگه کسی بهتر بلد بود خودش ترجمه کنه....

                             

                                                 ***************

اول متن اصلی:

 

* I PURIFIED my Lips with the sacred  fire to speak of

    love,

But when I opened my Lips I found myself speechless.

    Before I knew love, I was wont to chant the songs of

    love,

But When I learned to know, the words in my mouth

     became naught save breath,

And  the tunes within my breast fell  into deep silence.....

 

                                  **************************

ترجمه:

 

من لبان خویش را با آتشی مقدس تطهیر کردم تا از عشق صحبت کنم،

اما وقتی دهانم باز کردم ، زبانم بند آمده بود.

پیش از آن که عشق را بشناسم ،عادت داشتم ترانه های عاشقانه سر دهم،

اما شناختن را که آموختم ، کلمات در دهانم ماسید ،

و نواهای سینه ام در سکوتی عمیق فرورفتند....

ROMEO & JULIET

ROMEO & JULIET

 

اولش زیاد جالب نیست ولی وسطاش قشنگ می شه پیشنهاد می کنم حتما بخونینش

البته  من نمی خواستم نمایشنامه شو بخونم ولی به خاطر عکس روی

جلدش! تشویق شدم برم سراغش..... .. . . .

 

 

* بخشایی از حرفای  ROMEO   با پسرعموش   BENVOLIO, وقتی

که تازه عاشق شده بوده ::

 

   BENVOLIO: Good morning, cousin.

* ROMEO: Is it still so early?

   BENVOLIO: It's only about 9 o'clock.

* ROMEO: Ah, sad hours pass slowly…

   BENVOLIO: yes, but what sadness makes your hours long,

                    Are you in love?

* ROMEO: yes, but I love a lady who doesn't love me....

                    Oh, I'm suffering more from love....

   BENVOLIO: I'm very sorry that you're so unhappy.

                    Tell me, who are you in love with?

* ROMEO: I love a beautiful woman called Rosaline.

                    But she isn't interested in me...!

   BENVOLIO: Listen to me __ forget about her.

* ROMEO: Oh, tell me how I can forget about her?

   BENVOLIO: Use your eyes; look at other beautiful women.

* ROMEO: If I compare other beautiful women with her,

                    I only think about her more...

   BENVOLIO: I can teach you how to forget her...

* ROMEO: Another woman more beautiful than my love...?

                    There has never been anyone more beautiful in the world.

                    I'll go to the party, but not to compare my love, Rosaline

                    to the other beautiful women, O...Only to see Rosaline...

                                         

                                         **************************

!!!